شخصيت هاي داستانت را در جايي جز قطار يا جاده رها كني، در آخر در سمتي گير ميكنند، مي مانند، نمك گير ميشوند، دلگير ميشوند. به عاشقي باشد هم بگذار در راه عاشق شوند، تا نفهمند به كجا ختم ميشود. بگذار در بيابان از تشنگي بر زمين باير زانو بزنند و بشكنند ولي نگذار در كنج اتاقي كه فقط تك پنجره اي رو به بيرون دارد بپوسند.
شخصيت ها ميتوانند گريه كنند ولي بدتر آنست كه بغض كنند تا اينكه از درون خشك شوند. دست آنها را بگير. به آنها گريه كردن ياد بده. بگذار راحت نفس بكشند. شخصيت هاي داستان، آدم هاي حساسي هستند.
۴ نظر:
kheili khoob bood, kheiliiiii ...
شخصيت ها ميتوانند گريه كنند ولي بدتر آنست كه بغض كنند تا اينكه از درون خشك شوند.
شخصيت هاي داستان، آدم هاي حساسي هستند.
با این که زمان زیادی نیست که دارم دست نوشته هاتون رو می خونم،یعنی در واقع از وقتی که ادتون کردم در لیستم که ببینم کی آپ می کنید،این اولین باره،ولی می تونم به ضرس قاطع بگم که وقتی می خونمتون بدش نمی گم:اه،این یارو عجب چیزه گندی نوشته!واقعاً ارزش زمانی رو که گذاشتم داشت.
البته قول می دم بیشتر بخونم!
: )
ممنون__________________
شخصیت ها..از خود ما زنده ترند...!
ارسال یک نظر