wild side
۱۳۸۸/۲/۱۰
صندوق عقب
جسد زن را با زحمت بلند کرد و در صندوق عقب گذاشت. در ماشین نشست. صدای آهنگ را زیاد کرد. قوطی عرق را از صندلی پشت برداشت و چند جرعه از آن نوشید. سیگاری
آ
تش زد. راه افتاد. به همانجای دنجی میرفت که زن دوست می داشت.
۲ نظر:
Qioo گفت...
!i like it
۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸، ۱۳:۰۷:۰۰
| ebhum |
گفت...
سیگارش را آتش زد ... بی خبر بود که وجودش ...
۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۵۵:۰۰
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
!i like it
سیگارش را آتش زد ... بی خبر بود که وجودش ...
ارسال یک نظر