۱۳۸۹/۱۰/۲۵






لحظه ای از همهمه ی جمع به بیرون آمد. در خلاء ای خفه طی میکرد! به اطرافیانش نگاه کرد. احساس کرد به ارگاسمی فراجسمی از شاعرانه تشریح کردن عشق بازی دیشبش با تمامی جزئیاتش رسیده است. حس کنجکاوی ای که ابتدا در چشمهای دیگران دیده میشد و سپس آهسته به بی تمایلی میل کرد، حس سادیستی عجیبی را در او بر انگیخت. به مانند تجاوز می ماند، اصرار از او و در همان زمان پس زدن دیگری.‏
فراتر از سطح زمین بود و دیگران را از بالا میدید. به تدریج باز به سطح زمین برگشت و باز صدا ها شنیده شد. صدای ظرف شستن با صدای نینا سیمونه و زمزمه های چند تن آمیخته شده بود. حس خوبی میداد. گیلاس شرابش را پر کرد، به عقب تکیه داد و گذر افکار گذری اش را نظاره گر شد.‏








۱ نظر:

noah گفت...

سمت شما هستیم

سمت خوبی است .


و از این پست

آنجا که پایین میآید

تلخ میشود



سیگارم تموم شد .