دور و ور خونه ی مامان بزرگ گربه خیلی زیاده. بعضی شبا که گربه ها آخ و اوخشون براه می افته، می دَوه میره کناره در میخوابه، یه بقچه هم داره که وسائل ضروریش رو تو اون میزاره. میگه اندفعه دیگه زلزلست. البته مامان بزرگ اینجور چیزای علمی سرش نمیشه، یبارم که تلویزیون در مورد زلزله حرف میزد اینو شنید. صبشم، وقتی که بیدار میشه و میبینه که زلزله ای در کار نیست، میره سمت پنجره، دستشو رو دستش میزاره، سرشو تکون میده و میگه، بازم این حیوونا کسافت کاری کردن.
۱ نظر:
چنگ بزن بر دلم آلفرد.
ارسال یک نظر