۱۳۸۸/۱/۹

کمی چپ، کمی راست

یک چشمش را می بست و سرش را به این سو و آن سو میبرد. کمی چپ، کمی راست، تا اینکه دو حفاظ مجاور به هم درست با دو آنتن، در پشت بام خانه ی روبه رویی تطبیق یابند. همیشه از نسبت صحیح فاصله ی دو حفاظ به هم با فاصله ی دو آنتن به هم حیرت میکرد. و همیشه یادش می آمد که از دفعه ی قبل با خودش پیمان بسته که دیگر متعجب نشود. سپس لبخندی بر لبانش نقش می بست.

هیچ نظری موجود نیست: