۱۳۸۷/۹/۲۷

pointless like fast food

+ داره میاد؟
- آره، یکم دیگه
+ یکم دیگه؟
- آره، طول میکشه
+ مطمئنی؟ قابل اعتماد نیست
- نه میاد، اینبار میاد
+ امیدوارم
(مدتی بعد)
+ چرا نیومد؟
- نمیدونم
+ یعنی دیگه نمیاد؟
- نمیدونم
+ میدونستم، میدونستم قراره نیاد
(کمی دور اتاق میچرخد)
+ همیشه کاراش اینطوریه. همه چی رو به مسخره میگیره
(دیگری بر روی مبل نشسته و با موبایلش بازی میکند)
+ من میدونم اندفعه هم نمیاد. و دیگه کاریش نمیتونیم بکنیم.همه چیز بر باد میره. تمام این همه صبر، برنامه ریزی، تلاش، همه چیز الکی بود
(مرد عصبی تر میشود و سیگاری روشن میکند)
+ اون دفعه هم سر اون یکی پروژه اینطوری شد. تمام پلان ها آماده بود ولی قراردادی بسته نشده بود. چرا؟ چون ما به امید این بودیم که اون کار امضای قرارداد رو انجام میده. یا اون موقع، اون موقع یادت هست؟
- آره
+ همون موقع که تو با ماری بودی. با قایق ماهیگیری تو رفتیم. ولی چی شد؟ ما چوب ماهیگیری نداشتیم. چرا؟ چون قرار بود بیاره که یادش رفته بود. اصلا چرا ما همیشه حساس ترین بخش کار رو بدست اون میدیم؟ و اصلا چرا با اون کار میکنیم؟
- نمیدونم، شاید به این دلیل، مممم، نمیدونم
+ ما همیشه مجبوریم. همیشه هم میدونیم اشتباهه که مجبوریم ولی مشکل اینجاست که انتخاب دیگه ای نداریم. قسمت تلخش اینجاست که دقیقا میدونیم وارد چه مخمصه ای میشیم و چقدر احتمال داره ازش جون سالم بدر ببریم ولی بازم باید واردش شیم.خیلی سخته
- نه زیاد، باید یکم باهاش تا کنی. و یکم تمرین، بازی دستت میاد
+ آره واقعا بازیه. ولی این همه سال به عنوان تمرین کافی نیست؟
- یعنی تو چند سالی تمرین کردی؟
+ جوری حرف میزنی انگار تو نکردی
- نه. جدیدا من دارم بازی میکنم.گوشیمو جدیدا عوض کردم.
(مرد عصبانی میشود)
+ معلوم هست تو چته؟ تو این شرایط بازی میکنی؟
(گوشی را از دستش میگیرد و به سمتی پرت میکند)
(لحظه ای بینشان اتفاقی نمی افتد و بعد از آن مرد کنترلش را از دست میدهد و به سمت موبایلش میرود)
- من دیگه نمیخوام باشم تو این قضیه ها. قضیه ها مث بازی های موبایلن. همشون پوچ و بیهودن. پس بهتره بازی موبایلم رو بکنم.
(در را باز میکند و میرود)
(مرد برروی مبل، مات و مبهوت ولو میشود)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اگه وقت داری, وقتشو بیشتر کن ~ که دیگه سالینجر نخونیم.