۱۳۸۹/۵/۲۸





نمیدانم چه شد
ولی گویا
دستمان را برروی تقویم گذاشتیم
و تمام روزهایمان
که باهم
در تضاد بودند را
برای با همدیگر بودن
انتخاب کردیم









۴ نظر:

Mute Vision گفت...

اسم اینجا رو باید بزاریم دل نوشت .
عالی بود .

Homa گفت...

آن قدر نبودنت را
روی تنم خالکوبی کردم
که دیگر جایی برای بودنت
نمانده است...
برو
dohava

پيچك زندگي گفت...

سفر بخير...
گفتي بر ميگردي...
منتظرم...
آنقدر درگير پيچهاي زندگي شده ام...
تقويمم جايي براي ديدار در نظر نگرفت...

مدادرنگی گفت...

ترجیح می دادم از میان اینهمه روز

یکی از آنها حرفمان با هم یکی بود