۱۳۸۹/۲/۱۵





همیشه میاد تو اتاق. ما به اتاق میگیم بین دو نیمه. تو هر طبقه ای که کار کنی، شنیدی اسمشو. طوری شده که هر کی بخواد سیگار بکشه میاد اونجا. نمیدونم چرا همه میان ولی میان، دمشون هم گرم. حتی گاهی اوقات پشت در صف میبندن. رئیس نامه داده به حراست که نباید صف ببندن. بچه ها هم معمولا میرن پشت میزای کنار اتاق میشینن که شلوغ نشه. بیای تو اتاق حرف میزنی، راه نداره. یه جورایی سرت باید بجنبه. ولی اون میاد تو اتاق، سیگاری روشن میکنه، چای نمیخوره -منتظر میشه که نیم ساعت بعد چای بیارن سر میزش- با هیچ کس حرف نمیزنه تا اینکه باهاش حرفی بزنن. سیگارش تموم که شد میره. قیافش عادیه، پال مال هم میکشه. بچه ها هم کاری به کارش ندارن. یه جورایی همه بهش عادت کردیم. گفتم، میاد تو اتاق، سیگارشو میکشه و میره. ما هم به حرفامون ادامه میدیم. معمولا درمورد فوتبال حرف میزنیم، یا جکی یکی تعریف میکنه، یا از داغ نبودن آب جوش همه با هم شاکی میشیم یا اینکه بحث می کنیم چرا با شکم پر بازم چایی خوردن حال میده. آخه واقعا حال میده.







۳ نظر:

behdaad گفت...

البته آن جا...که سیگار می کشند و می کشند...چایی می چسبد با شکم پر...اگر پنجره باز باشد...!

تی تی گفت...

مارو تو اتاق راه نمی دن، می ریم تو صف دستشویی...

پيچك زندگي گفت...

اي خدا... دلم خواست...حالا كو تا7 كهمن برم خونه...
نويسنده جان كرمي به تنم انداختي...اگر اخراج شدم بايد تو شركتتون كار واسم پيدا كني آن هم در رده مديزيت ارشدي!
ما كه رفتيم پشت بوم شركت...
من الله توفيق