۱۳۸۸/۲/۲۵

کوچه ی تاریک و آچار

شیر لوله ی آشپزخونه ترکید. یعنی، خوب آب زد ازش بیرون. تویه اتاق بودم و داشتم به بودن در ته یه کوچه ی تاریک فکر میکردم که صدای سوت سوتی، که بی شبیه به سوت کشتی نبود، البته تند تر رو، شنیدم. رفتم تویه آشپزخونه و به ماجرا خیره شدم. اصن نمیتونستم درک کنم چرا؟ خوب ترکیدن شیر چرا باید الان اتفاق بیفته. الان که من در حال رسیدن به نتایج مهمی هستم. و اصن اگه کاری هم نداشتم چرا الان. به در آشپزخونه تکیه زدم. و از دور قضیه رو میدیدم. اینطوری بهتون بگم که سیستم کاملا ناهماهنگ بود. آب با فشار به سمت پنجره ی باز در جریان بود و به بیرون میریخت. البته مقداریشم به لبه پنجره میخورد و کمونه میکرد به دیوار سمت چپی. نمیدونستم چکار کنم. خیلی آروم رفتم جلو و دستم رو جلوی سوراخ گرفتم، شاید سوراخی نبوده ، نمیدونم. یه دفعه احساس کردم یه چیزی پایین تر از سطح فعلیم از زمین مشغول جنب و جوش غیر عادی شد. یکم به پایین تر از سطح فعلیم فکر کردم و دیدم که اونجا، بی شک موتور خونست. نخواستم دیگه حدس بزنم اونجا ممکنه چه اتفاقی افتاده باشه. قضیه بحرانیه بحرانی شده بود و فشار آب بیشتر. به طوری که اگه من روی آب میشستم میتونستم باهاش به آسمونا برم. تنها راه حلی که به نظرم رسید، آچار بود. البته آچار چرخ منظورم نیست. یادمه واسه ی این نوع لوله ها یه آچاری بود یا حداقل اگه نبود من تو ذهنم یه تصویر ضبط شده از این قضیه داشتم. نمیدونم نیاز عجیبی به آچار پیدا کردم. اگه اینجا بود، الان ممکن بود زندگیم خیلی فرق بکنه. شاید نباید میرفت نمیدونم. اصن مگه رفته بود؟ آچارم مگه میره که بخواد برگرده. اگه قراره کنایه وار باشه، درونی به نام من فکر نکنم بخواد با منی که در این شرایط مسخره هستم شوخی یا هر چیز دیگه بکنه. شاید اصن بخواد با من بره ته کوچه تاریک. من آچار میخوام. این واضحه. من آچاری نه گنده و نه کوچیک بلکه زیبا و کاربردی میخوام. دیدین بعضی از کلمه های انگلیسی رو به فارسی ترجمه میکنیم چقدر مسخره میشه. بابا مثلا پرَکتیکال خوب همون پرکتیکاله یا دیفنسیو. خیلی کلمه های خوبین، نه؟. ولی خوب آچار اگه کلمه ی فارسی ای باشه این خودش خیلی بهتر از همه ی معادلای انگلیسیشه.
نشستم روی زمین. در حالیکه یک جریان آرام و صلح جویی از آب، از کنار پاهام در حال عبور بود و به مقصد نامعلوم راهی. داشتم به خودم فشار می آوردم که آچار کجا میتونه باشه. آچار، نیاز من به پیدا کردن آچار مث نیاز هرروز دیدن پالپ فیکشن و دِ بیگ لبووسکی ی واسه ی من الان. شت، آخرشم دیگه ادامه ندم، نه؟. احتمالا زنگ زدم به آچار فروشی، یا کسی که با آچار میاد این سیستم های ناهماهنگ رو هماهنگ میکنه یا به اونی که رفته و برنگشته، بهش یادآوری کنم غیبت داری یا اگه نداری اصن رفتی یا اینا...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

kinda like your new over-increased and over-Bolded style!

| ebhum | گفت...

خیلی خوبه که اینو خوندم !! گاهی حتی یه آچار و اینا... هم میتونه همه اون حس کمبود ته خیابونو اینا رو برسونه ! ...... البته نتیجه گیری من بسیار کلیشه ای میباشد و فاقد هر گونه ارزش و اینا است