۱۳۸۸/۱/۱۶

لذت 9

در خیابانم. بر روی نیمکتی نشسته ام. باران می آید. موتوری رد میشود. در امتداد صدای قیژ قیژش به رویا میروم.


۲ نظر:

سپیده گفت...

و دیگر بر نمی گردم...باران می آید هنوز

کتایون گفت...

این امتداد صدای قیژقیژ نمی دونم چرا منو یاد براتیگان انداخت