همیشه 7:40 دقیقه از کنار خانه اش رد میشد. او از پنج دقیقه ی قبلش آماده بود. کنار پنجره می نشست که آمادنش را ببیند. میدانست وقتی پنج بلوک آنورتر است باید حرکت کند. با متانت به سمت در میرفت. شال و پالتو اش را میپوشید و کفشش نیز. کیفش را بر میداشت. آرام از پله ها پایین می آمد. از خانه خارج میشد. کوچه ی باریک را تا خیابان، کمی با شتاب تر طی میکرد. وقتی به خیابان میرسید او از کنارش رد میشد. عطر تنش او را دیوانه میکرد. گاهی اوقات با عرق آمـیزش دیشبش که آنقدر باید آتشین باشد که وقت حمام کردن نداشته ترکیب میشد و گاهی با سبکی و تازگی بدنش. زن راه مستقیم اش را پیش میگرفت و مرد راهی متفاوت با زن را.
۲ نظر:
mishe goft kheili khub bud
i`m deranged ديويد بوئی معرکس، ساندترک lost highway
ارسال یک نظر