تکان خوردن پرده، برای او که سالها گوشه نشینی اختیار کرده، یاد آور امواجیست که از انفجار یک بمب حاصل میشود. او هیچ وقت فکر نمیکرد، جنگ با آن همه انگیزه های شخصی و ملی اش، او را به گوشه ی این خانه تبعید کند. جایی که بیرون از آن یعنی اجتماع برای او احساس خفگی می آورد. او میترسد و با این ترس زندگی میکند. ترس از تکان خوردن پرده، یا هجوم غیر منتظره انوار به کنج عزلتش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر