۱۳۸۷/۵/۱۷

چیزای عشقی 2

شبا مجبور بود پشت ماشین، به خاطر قرضای باباش کارکنه. به این امید زنده بود که شب ، روز شه، تو اداره واسه دوستاش تعریف کنه که چطور هرروز، نامزد خیالیش واسش گل میخره.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اصلا واسه خاطر خیالپردازی واسه روزای تازست که آدم می تونه شبا بیدار بمونه
اگه هیچ کس تو روز ِ روشن واسش گل نمیاره واسه اینه که شبا که شاعرانس و بارون میاد و همه چی عین ِ فیلماس یهو جلوی چراغای پیکان غراضش ظاهر می شه... همون دختر ِ مو طلایی با کفشای پاشنه بلند ِ قرمز