۱۳۹۱/۱۲/۱۲





دلم میسوزه. دلم برای خودم و برای سالها میسوزه. هنوز نمیخواد قبول کنه که سالها دور شده و سالیان است که ویران شده. نمیخوام قبول کنم. هنوز در منن. زخمهایی که برای مدتها شکافی گه نازک و گه محسوس به جا میگذران. هنوز نمیخواهم قبول کنم و بگذارم تمامیه اینها جاری شوند و از من دور شوند و در آخر در فراموشیه خود نابود شوند. زخمهایی است که درمان میشوند و زخمهایی است که میماند و باید پذیرفت. باید پذیرفت که باید اجابت کرد.

و میروم و خواهم رفتم. و دیگر بگذاری نیست. بگذار بروم برای سالیانی بود که از تو قدرت میگرفتم. اکنون که میفهمم که باید بروم خواهم رفت. و خواهم پذیرفت









هیچ نظری موجود نیست: