۱۳۸۸/۷/۱۲

ملاحضات بشری 9




پدران و مادران ما از نسلی بودند که برایشان زیاد از حد حرف زده اند. هر کجا رفتند، بودند، کسی بود که بالاتر از آنها می ایستاد و حرف میزد. سخنرانی های آتشین در چند و چون مسائل. اشارات دستها، به این و آنور، به این شیوه و آن طریق. مانند کودکی که ارتباط را از پدر و مادرش می آموزد، به آنها یاد داده شد که رساندن معنا، در قبال حرف زدن های آتشین و مداوم با چشمان بسته است.
ما در همان محیط بزرگ شدیم. پدر و مادران ما، سخنرانی را به خوبی یاد گرفته بودند. و ساعت ها برای ما سخن گفتند. آنها که مدت ها ساکت، دست به سینه گوش دادند تا فرا گیرند، زمان تکلیف پس دادنشان فرار رسیده بود. گفتند و گفتند، خواندند و خواندند، آتشین، با چشمانی بسته.

و ما چه؟ به خودمان نگاه کنیم. آدمهایی که هنوز حرف میزنیم. ولی شده ایم آن خسته آدمیزادی که زخمیست و تن رنجور و خونی اش را در زمینی سرتاسر از برف به پیش میبرد. دستانمان را بر جای زخم فشار میدهیم که خون بیشتر از ما نرود. فرق ما این بود که گلوله و زخم را تشخیص دادیم و دردش را چشیدیم. مسکن ها را دور ریختیم و خواستیم که نخواهیم. نخواهیم که باز سخنرانیهای آتشین، فضای خانه هایمان را فرا گیرد. کودکانمان با دستانشان اسباب بازی ها را اینور آنور ببرند و با گوش هایشان همان چیزهایی را بشنوند که ما شنیده بودیم.

ما حرف میزنیم، بسیار، بیش از حد. ولی با غمی که از اعماقمان بیرون می آید. ما درد داریم ولی دردیست از روی آگاهی. دردیست که میگوید به پیش دکتر برو، و این دندان را بکش.








۲ نظر:

ملانقطی گفت...

حرف شما متین، ولی ملاحظات درست است نه ملاحضات

pichakezendegi گفت...

اكثريت ديروز چپ بودن...از چپ بودن فقط معترض بودنش را ياد گرفته بودند...فكرشان بوي فاضلاب مي داد...
اكثريت امروز هم همينطور... فقط فرقشان اين است كه كارد به استخوان رسيد هاست و دردش بيشتر است...موعضه هاي قويتر براي مسخ شدن و ساكت شدن هم هنوز به بازار نيامده...
ريدن به مملكت...كور بودن...زر مفت بودن فقط...
امروز هم مي رينن...چون فقط همانجور زر مي زنن...كور كور
پست مغز فندقي ها شماره 3-