۱۳۸۸/۷/۱۶

لذت 13



صدای بسته شدن محکم در، سکوتی چند لحظه ای را ایجاد کرد. هنوز صدایش را میشنید. زیر لب، تند تند حرف میزد. سرش را به در تکیه داد. بسته ای را از جعبه ی کمک های اولیه در آورد، سیگار و فندکی در آن بود. روشن کرد. روی توالت فرنگی نشست. نفسی عمیق کشید، نه یکبار، چند بار. آرام تر شد. هدفونش را در آورد و در گوشش گذاشت. خودش را رها کرد، عینک دودی اش را از جیب راست پیراهنش در آورد، ژست گرفت، دستانش را بالا آورد و همراه با آهنگ ساکسیفون می زد. گویی روی صحنه هست و شیر آب و شلنگ روبه رویش نیز تماشاگران.









هیچ نظری موجود نیست: