تاریخ بشر را میتوان به قبل از پیدایش فیلم و بعد از آن تقسیم کرد. تاریخ خیانت به بشر را نیز میتوان به قبل از پیدایش فیلم و بعد از آن تقسیم کرد. پارادوکسیکال است ولی هست که هست. چرخش دوربین ها آنچنان به سمفونی هماهنگی تبدیل شد و آنقدر آن بخش دوست داشتنی از وقایع را نشان داد که حقایقی که از متن تاریخ بر میخواست نیز بی ارزش شد و گاه مقدس. نمونه ی بارز آن جنگ جهانی. جدا از حقایقی که صرفا خواسته شد که منتشر بشود، مردمانی توسط چرخش دوربین ها بی رحمانه خرد شدند و عده ای مقدس مابانه جایگاهی دست نیافتنی یافتند. تصاویر ، صدا ها، زجه ها، شکل ها، عکس های متحرک، این ها خاک کنندگان حقیقت بودند. فیلم ها از آنجا که بدلیل ارتباطی که مردمان در معنای عام، بی بدیل با آن برقرار میکنند، تصویرهای ذهنی دلخواه خود را از آنچه که ما به نام حقیقت یاد میکنیم بر حافظه ی بشر به جا گذاشتند و میگذارند. و آنقدر این صحنه ها به احساس، به حساسیت های بشری آغشته شد که دیگر هیچ انسانی در جایگاه انسانی خود نمیتواند به واقعیتی، فرای حقیقتی که در متن فیلم جریان میابد، دست یابد. از طرفی، فیلم میتواند از روی غفلت دستهایی که دوربین ها را میچرخانند و فکرهایی که به شخصیت ها و وقایع جان میدهند، حادثه ای بدیع را به حادثه ای خفیف و عادی و در جریان همیشگی زندگی قرار دهد. آنچه که در در فیلمهای جنگ ایرانی کاملا به چشم میخورد.
آنقدر سینما و جریان سینما، محکوم و محتوم به بقا شده است که دیگر بشر، حقیقتی نمیشناسد. فقط و فقط فیلم را میشناسد. شما میخواهید آگاه شوید، فیلم میبینید. ما، انسان هایی بودیم که به تاریخ، شکاک، و آن را از دفتری که صرفا به ثبت وقایع می پردازد فراتر میدانستیم و معتقد بودیم که گاهی خط و خطوطی زشت در لا به لای جملات و سیر حرکت کلمه ها دیده میشود. ولی همین انسان شکاک با دست خود این پدیده ی زیبا و قابل ستایش را خلق کرد و خلق کرد و دوباره خلق شد و خلق خواهد شد....
۱ نظر:
موافق ام آقا موافق ام.سینما خیلی خیانت کرد در حق این تاریخ. شما هم خوب مچ اش را گرفتی.
ارسال یک نظر