۱۳۸۷/۸/۱۶

شانه

شانه با موهای پریشانش عشق بازی کرد.

۱ نظر:

pichakezendegi گفت...

نسيمي مي وزد از سمت دريا...
تمام تن برافروخته و چربم...
روي زيرانداز حصيري...
او را به اغوش مي كشد...
بي حركت وصامت...به همان حال مي مانم...
اوج شهوت و عشق بازيشان...
كرختم مي كند...